یک داخلی :دارم واسه همسر یه طرحی از درخت سُرخدار )سِرخِ داررو روی پارچه گلدوزی میکنم که خیلی خوشش اومده بعد بهش میگم یه بچه هم نداشتم قدر هنرم رو بعد مرگم بدونه و با وسواس این کارهام رو نگهدارهدو داخلی :ساعت ده و نیم یک روز سرد دیماه و من دارم صبحونه میخورمتوی یه تیکه نون پیتا پخت اینجا رو که تستر گذاشتم و گرم گرمه کمی پنیر شور استانبولی رو که روش نونِخاه (بادیان رومی) و سیاه دانه ریختم میذارم و بعد میبرم توی دهنم. گرمای نون با بوی نونخاه و سیاه دانه قاطی میشه و بعد مامان و ننه کسری از ثانیه میان توی کله ام ...هرچی به بوی مامان و ننه بوی واقعی واقعیشون فکرمیکنم بعد از ۱۶ سال دوری چیزی به خاطر نمیارم اما یهو با بوی نونخاه و سیاه دانه دوتاشون حاضر میشن بعد چشمم که میفته به ظرف پنیر که
کاسه ی کوچک گلسرخی مامان هست دیگه اشکهام سرازیر میشه ...یادم میاد مامان ۱۶ سال پیش در ۲۱ دیماه چشمهاش رو برای همیشه بست و ناگهان ازش یه کالبد خالی که یه صدایی شبیه زوزه ی سرد بااااد بیرون می اومد جلو روی من موند کالبدی که مامان قشنگم فقط ۵۶ سال توش زندگی کرد و ما به احترام اون سالها مث گنج مخفیش کردیم .حالا اون کالبد از من دوره دورهنشونیش : زیر یه درخت چنار قشنگ با چشم انداز کوههای البرز با یه متن کوتاه از خودم که روی در خونه ی کالبدش نوشتم ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 0:24